تحت تأثیر سلطه نگره ثنویتانگارانه در فلسفه غربی، تمرکز بر آموزش و یادگیری غیرتجسدیافته، به گفتمان مسلط در مباحث تعلیم و تربیت تبدیل گردید. با گسست و فراروی از نگرههای کار تزیینی، در سالهای اخیر نوعی چرخش بهسوی توجه به اهمیت بدن در فرایند ادراک پدید آمده است؛ و توجه به تنیافتگی در آثار نظریهپردازان تعلیم و تربیت معاصر، حضوری پررنگ یافته است. موریس مرلوپونتی، فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی، یکی از صاحبنظران در مباحث مرتبط با تنیافتگی است. اندیشه فلسفی محوری مرلوپونتی طرح این نکته است که ادراک پدیداری بدنی است، نه رویدادی ذهنی. مرلوپونتی نشان میدهد که اجتناب از تصدیق آمیختگی حواس، و واقعیت جسمانی ادراک در سنت فلسفی غربی، جایگاه بدن را به حاشیه رانده و به موقعیتی بهمراتب نازلتر از ذهن تقلیل داده است. با قراردادن ادراک بهمثابه عملی اساساً جسمانی، مرلوپونتی جسمانیت را بهمثابه پیششرایطی ضروری جهت تجربهکردن و کسب دانش موردتأکید قرار میدهد. این پژوهش که از نوع نظری و با روش توصیفی- تحلیلی و بهرهگیری از منابع کتابخانهای صورت گرفته است، میکوشد این نکته را آشکار سازد که بهرهگیری از نظریههای مرلوپونتی درباره ادراک بدنی، رابطه بیناسوژهای، مواجهه و همزیستی، میتواند درخصوص بحث تعلیم و آموزش هنر بسیار راهگشا باشد. از این منظر، فضای آموزش هنر، باید محیطی فراهمکننده مواجهه و همزیستی درنظر گرفته شود؛ در این محیط افراد میتوانند براساس تجربیات زیسته خود، آثار هنری را ادراک کنند و در روند دیالوگ و مباحثه، با دنیاهای زیسته دیگر فراگیرندگان نیز آشنا گردند. بدین منوال در فرایند آموزش هنر، گونهای درهمآمیختگی میان پرسپکتیوهای متفاوت فراگیرندگان نسبت به آثار هنری ظهور مییابد.
بازنشر اطلاعات | |
![]() |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |